مجله اینترنتی واوک

جشن امضای «چهل‌نامه از دلتا -روسیا» در اصفهان

جشن امضای «چهل‌نامه از دلتا -روسیا» با حضور پژمان نوروزی و سیاوش صفاریان‌پور در اصفهان برگزار شد

«رفاقت با شهر» یکی از کلیدواژه‎هایش در توصیف از مقصدی است که دوستش دارد و بارها کوچه‌پس‌کوچه‌هایش را در قامت گردشگر کاشف یا راهنمای تور، بالا و پایین کرده است. محمدرضا نوروزی یک عصر اول پاییز به همراه سیاوش صفاریان‌پور، دوازدهم مهرماه ۹۸، در شهر کتاب اصفهان از ماجرای خلق کتاب تازه‌اش «چهل نامه از دلتا-روسیا» می‌گوید و به‌واسطه روایت شیرینی‌های سفر به روسیه، ترفندهای گردشگری آهسته را هم برای مخاطبانش تعریف می‌کند. مثلا به روایت او اگر سه راهکار «عکاسی نکردن، عکاسی یاد گرفتن و طراحی کردن»، «گم شدن در شهر که مقدمه پیدا شدن و رفاقت با شهر است» و «جایگزینی پیاده‌روی به جای سفر با اتوبوس‌های توریستی» را به کار ببندید، می‌توانید گردشگری آهسته و رفاقت با مقصدتان را تجربه کنید و البته کتاب تازه او را هم که ورق بزنید، متوجه می‌شوید که نوشته‌ها حاصل سفرهای آهسته او هستند که آمیخته با طراحی‌هایش و سرنخ‌های خوبی از زیست غنی سرزمینی «رویایی» را به دست مخاطبان می‌دهند. سفرهایش را از اتاق خانه پدری شروع کرد؛ سفرهای مجازی روی نقشه با کمک کتاب‌های پرشمار کتابخانه پدر. مسیر سفر را روی نقشه انتخاب می‌کرد و بعد از میان کتاب‌ها هرآنچه اطلاعات بود، درباره مسیر و مقاصد سفر به دست می‌آورد. این طوری بعد از مدتی اطلاعات زیادی از نقاط مختلف ایران در ذهنش بود که در صحبت‌ها به کار می‌آمد و وقتی مخاطب با تعجب می‌پرسید کی دقیقا به فلان منطقه سفر کرده‌، پاسخ می‌داد هیچ وقت آن منطقه را از نزدیک ندیده اما درباره‌اش خوانده است. حتی پا را فراتر گذاشته بود؛ سفرنامه خیالی می‌نوشت و دفتر سفر داشت. «دکتر محمدرضا نوروزی» یا آن طور که راهنمایان گردشگری او را می‌شناسند، «پژمان نوروزی» به روایت خودش، جهانگردی را با ایرانگردی و سفرنامه‌نویسی ذهنی، خیالی و کتابخانه‌ای شروع کرد و اولین سفرش هم از یک روز بعد از گرفتن دیپلم آغاز شد. سیاوش صفاریان‌پور که کمی‌دیرتر به جلسه می‌رسد و البته شوخی‌های نوروزی با او از قبل از رسیدنش آغاز شده، درباره روند خلق کتاب به یک خصوصیت نویسنده اشاره می‌کند و می‌گوید: «حسن بزرگ آقای نوروزی این است که فقط کارهایی را انجام می‌دهد که واقعا دوست دارد. تا به این مرز نرسد، کاری را انجام نمی‌دهند. این کتاب هم محصول یک فکر بود قبل از سفر و به سرعت هم آماده شد. یک روز که او را دیدم و مشغول ساخت موزه بود، پرسیدم که چرا کتاب را تمام نمی‌کند. گفت: تمام شده و به ناشر هم تحویل داده و در شرف چاپ است! به طرفه العینی هم منتشر شد.»

 

چهل نامه از ثبت سفر آهسته

محمدرضا نوروزی تاکید می‌کند که ایرانی‌ها در ثبت سفر بسیار ضعیفند، بیش از آن که بنویسند، به روایت شفاهی علاقه دارند و این روایت‌‌های ثبت‌نشده شفاهی هر بار در بازتعریف‌های گوناگون تغییراتی هم می‌کنند! او از «گردشگری آهسته» هم صحبت می‌کند و می‌گوید: «وقتی سفر می‌کنیم و حتی در تمام زندگی اگر از شتاب کم کنیم، تازه می‌فهمیم چه چیزهایی باید می‌دیدیم و ندیده‌ایم! این کتاب حاصل یک سفر آهسته است. در کتاب عکسی نیست. به جای عکس گرفتن، اسکچ زده‌ام.» او البته تاکید می‌کند که سفر آهسته رفتن معنایش این نیست که صبح دیر بیدار شویم، در هتل مدام استراحت کنیم، آرام قدم بزنیم و پاساژ ببینیم! حتی کسانی که همسفر یا اعضای تور نوروزی بوده‌اند می‌دانند که پیاده‌روی‌های طولانی حتی تا میانگین ۲۲ کیلومتر در روز هم وجود داشته و آخر سفر همه وزن کم می‌کنند؛ اما یک کلیدواژه است که لذتش به همه سختی‌هایش می‌ارزد؛ تماشا!

 

سفر به قصد تماشا

به روایت نوروزی، تماشا کردن با نگاه کردن و دیدن فرق می‌کند. ریشه کلمه تماشا از راه رفتن است. یعنی معنی واقعی تماشا «قدم زدن با دوستان به قصد انتفاع» گفته شده است. او ادامه می‌دهد: «به خصوص زمانی که دوربین‌های دیجیتال آمده. فقط عکس می‌گیرند که بعدا در خانه تماشا کنند. من گاهی به دوستانم می‌گویم اگر می‌خواهید تماشاگر خوبی بشوید، تصمیم بگیرید عکس نگیرید. راه حل دوم این است که عکاسی یاد بگیرید. چون اگر عکاسی یاد بگیرید دچار وسواس می‌شوید و دیگر نمی‌توانید تق تق عکس بگیرید. شروع می‌کنید به کادربندی و تنظیم نور و … و راه سوم این است که طراحی کنید. وقتی طراحی می‌کنید، تمام حواستان آنجاست. بوهای جدید و صداهای جدید می‌شنوید. این مدرس علوم و نجوم، به وسواسش در چاپ کتاب هم اشاره می‌کند و می‌گوید: «کتاب را که تمام می‌کنم، یک هفته صبر می‌کنم و بعد ویرایش‌ها را شروع می‌کنم تا جایی که حتی کل شالوده کتاب عوض می‌شود. مثلا کتاب عکاسی نجومی‌ را که می‌نوشتم، یک روز ناشر به من زنگ زد و پرسید که کجا هستم. تا گفتم رصدخانه هستم و فایل کتاب را هم دارم اما کامل نیست، گفت: یکی را می‌فرستم بگیرد. همان را هم چاپ کرد! آن قدر مدام ویرایش کرده بودم که همان موقع می‌توانستم ۴ تا کتاب دیگر هم بدهم به چهار نفر دیگر چاپ کنند. چون هر بار که بازنویسی کرده بودم تبدیل شده بود به کتاب دیگری!» محمدرضا نوروزی کتاب «متولد سال ۹۸اش» را حاصل سفر آهسته می‌داند و تاکید می‌کند که البته یک سفرنامه معمولی نیست؛ بلکه در قالب نامه است به آدم‍های واقعی؛ به جز دو تا، بقیه آدم‍هایی هستند که نامه به دستشان رسیده یا می‌رسد.

 

از تپه گنجشک‌ها تا باغ بلبل

سیاوش صفاریان‌پور نامه دوازدهم را که از «موزه نگفتنی» در خیابان آربات قدیم برای خود او نوشته شده، در جلسه می‌خواند و بعد، از نامه چهاردهم یاد می‌کند که به محمد درویش، فعال محیط زیست، نوشته شده و مکان نوشتن نامه ذکر شده: «مسکو تپه گنجشک‍ها رو به روی دانشگاه مسکو در کنار مجسمه یکی از آکادمیسین‍های دانشگاه». صفاریان‌پور درباره «تپه گنجشک‌ها» می‌پرسد و نوروزی اول توضیح می‌دهد که «همه نامه‌ها در همان موقعیت نوشته شده‌اند. بر اساس چیزی که دیده‌ام، یاد آدمی ‌افتاده‌ام و برایش نامه را نوشته‌ام که این آدم‌ها از هر طیفی هستند.» و بعد درباره لوکیشن می‌گوید: «تپه گنجشک‌ها منطقه بسیار سرسبز و بام مسکو است. یک زمانی آنجا مملو از گنجشک بوده و یکی از ساختمان‌هایی که به نام هفت خواهران معروف است، دانشگاه ایالتی مسکو، آنجاست.» من با این توصیفات به یاد «باغ بلبل» اصفهان که حالا «پارک شهید رجایی» است و جواهری به نام کاخ هشت بهشت را در خود دارد، می‌افتم.

 

یادی از علی اکبر عبدالرشیدی و نامه به علی مطهری

صفاریان‌پور از نوروزی می‌پرسد که آیا این کتاب را می‌شود یک «سفرنامه» دانست؟ و او پاسخ مثبت می‌دهد. به روایت صفاریان پور ما معمولا سفرنامه را به شکل دیگری شناخته‌ایم؛ روایتی از تجارب نویسنده منزل به منزل. در حالی که این کتاب روش دیگری برای روایت دارد. نوروزی پاسخ می‌دهد: «بله سفرنامه است اما خطی نیست. همه سفر را هم شامل نشده. گزیده‌ای از بخش‌های مختلف سفر است و البته فقط مربوط به یک سفر نیست. من دفعات زیادی به روسیه رفته‌ام که بخشی‌هایی از تجارب سفرهایم در این کتاب هست و بخش‌هایی از سفرهایم را هم اینجا نیاورده‌ام.» آن طور که نویسنده می‌گوید، تعداد نامه‌ها بیشتر بوده، اما چهل‌تایشان منتشر شده‌اند. صفاریان‌پور، سپس به یکی از طولانی‌ترین نامه‌ها که به علی اکبر عبدالرشیدی نوشته شده، اشاره می‌کند؛ یک روزنامه نگار تلویزیونی مطرح که با چهره‌های مهم تاریخ مانند فیدل کاسترو، قذافی و… مصاحبه کرده است. نوروزی در این باره می‌گوید: «بخشی از کرملین‌گردی‌ام را در این نامه آورده‌ام و دلیل نوشتنش به عبدالرشیدی این است که کرملین خیلی محل رفت و آمد آدم‌های مهم تاریخ بوده است. یکی از تجربه‌های جذابم این بود که یک روز از در هتل آمدم بیرون و دیدم جمعیت زیادی گردشگر آلمانی حدود ۱۵ تا ۲۰ اتوبوس با یک تور جلوی هتل هستند. خیلی برایم عجیب آمد. مسکو جایی بود که آلمانی‌ها تا بیخ گوشش رسیده بودند، کشور را به هم ریخته بودند، دشمن خونی همدیگر بودند. حالا جماعت بزرگی آمده اند، پول خرج می‌کنند و روس‌ها هم خدمات می‌دهند و اوج قصه جایی است که آنها داشتند می‌رفتند داخل کرملین؛ مقر سیاسی روسیه.» صفاریان‌پور دلیل نامه نوشتن نوروزی به علی مطهری و این که چرا در سن‌پیترزبورگ به یاد او افتاده را می‌پرسد و نویسنده می‌گوید: «روسیه به نظر من جای رویایی است. کلیسای “خون مقدس ریخته شده” نکات عجیب و غریبی داشت. رنگین است اما هیچ رنگی در آن به کار نرفته؛ فقط از سنگ‌های رنگین و فلز در ساختش استفاده کرده‌اند. و به یادبود یکی از تزارهای روسیه ساخته شده که جزو آخرین تزارها بود و کشته شد. پسرش به یاد پدر، این کلیسا را ساخت. کی بهتر از علی مطهری که این نامه را برایش بنویسم؟! »

 

درخواستی از بنیاد مستضعفان

نامه دیگری هم در کتاب هست به رئیس وقت بنیاد مستضعفان درباره متصرفات رویایی! پژمان نوروزی درباره دلیل نوشتن این نامه هم می‌گوید: «بنیاد مستضعفان، بخش بزرگی از آن چیزی که از حکومت قبلی ایران مصادره شد را در دست دارد. در روسیه هم همین اتفاق افتاد و بخش بزرگی از کاخ‌ها و گنجینه‌ها به بنیادی داده شد که این میراث را زنده نگه دارد و نتیجه‌اش کاخ موزه ارمیتاژ است. مقایسه اش کنید با هر موزه ای در ایران! کاش بروند ببینند و گنجینه‌ای را که در اختیارشان است، در معرض دید عموم قرار دهند.» نوروزی اضافه می‌کند: «کاخ ارمیتاژ واقعا عجیب است. اگر همه آیتم‍هایش را خالی کنید باز خود بنا ارزش تماشا دارد. بیشترین بخش طراحی و اجرا در دوره کاترین کبیر اجرا شد و او یک جمله معروفی دارد که در خاطرات ثبت شده اش با این مضمون نوشته: «چه قدر حیف که این شاهکارهای جهانی هنری را فقط من و موش‌ها می‌توانیم ببینیم. چون آن زمان کسی نمی‌توانسته وارد کاخ شود.» چرا «دلتا-روسیا»؟ این سوال را هم مجری جلسه از نویسنده می‌پرسد. صفاریان پور از نام کتاب انتقاد می‌کند و به شوخی می‌گوید: «ناشر بدبخت کن نیست؟ می‌توانستی اسم جذاب تری بگذاری!» تذکر داده می‌شود که آقای صاحبی و خانم گودرزی، ناشرین کتاب، نیامده‌اند؛ ولی در حال مشاهده برنامه از طریق لایو اینستاگرام هستند! به روایت نوروزی دو نام «دلتا» و «روسیا» هر کدام نام‌های دو هتل قدیمی‌و بزرگ هستند در مسکو و سن پیترزبورگ. چاپ اول کتاب در سال ۹۸ بوده و بعد از دو جشن امضا، نیمی‌از تیراژ به فروش رسیده است.

 

سفرنامه‌ها ماشین زمان‌اند!

سیاوش صفاریان‌پور سپس روایتی روند سفرنامه‌نویسی را هم بیان می‌کند. به گفته او، در دورانی، سنت سفرنامه‌نویسی خیلی رایج بود و کسانی که به ایران می‌آمدند سفرنامه‌های زیادی می‌نوشتند که خواندن آنها مثل سوارشدن بر ماشین زمان است و شناختی نسبت به آن دوران پیدا می‌کنیم. یا وقتی نگاه منفی مارکو پولو به ایران را می‌خوانیم، متوجه مشکلات آن زمان ایران می‌شویم. سال‌ها سنت سفرنامه‌نویسی محدود می‌شد به چهره‌های بزرگی مثل ایرج افشار و ستوده که این سنت را زنده نگه داشتند. بعدتر آدم‌هایی مثل برادران امیدوار که برای شناخت مردم سفر می‌کردند و سفرنامه خیلی خواندنی نوشته بودند، آمدند. مدتی هم سفرنامه‌نویسی کم‌رنگ شد و فقط قله‌ها مشخص شدند، تا این که طی چند سال اخیر افرادی آمدند که به جاهای عجیب و غریب سفر کردند و سفرنامه هم نوشتند. به روایت او، آسان شدن نسبی سفر، تبدیل شدن سفر به لایف استایل و راهنمایان گردشگری که می‌خواستند جاهای جدید را کشف و برایشان تور تعریف کنند، سه دلیل رونق سفرنامه‌نویسی در این روزها بوده است. صفاریان پور همین جا از منصور ضابطیان که این روزها در کاپادوکیاست یاد می‌کند و می‌گوید: «یکی از بهترین جاهای دنیا کاپادوکیاست. ساختار فرهنگی اجتماعی و طبیعی‌اش آنقدر درهم تنیده که می‌توانید هم‌زمان در قرن ۲۱ام و دوران غارنشینی زندگی کنید.» به گفته او، کتاب «چهل نامه از دلتا-روسیا» شکل متفاوتی از سفرنامه‌نویسی است؛ چرا که خواننده با جزیره‌هایی روبه‌رو می‌شود و باید از لابه‌لای سطرهای کتاب، مقصد را درک کند. نویسنده برای مخاطب همه چیز را توصیف نمی‌کند. اجازه می‌دهد مخاطب خیال کند. او ادامه می‌دهد: «من خیلی خوشحالم از طراحی‌های خام‌دستانه نوروزی. به نظرم همه چیز را واقعی کرده است. آقای نوروزی می‌توانستند عکاسی کنند. اتفاقا عکاس قابلی هم هستند و آرشیو عکس غنی دارند.» سیاوش صفاریان پور سپس از نوروزی می‌پرسد: «جلد کتاب را کی طراحی کرده؟» جلد قرمز و آبی و کرم‌رنگ کتاب با اسکچی از نوروزی و نقشی از پاکت نامه با تمبرها و مهرهای روسی حاصل طراحی محمدرضا صاحبی است که صفاریان‌پور درباره‌اش می‌گوید: «خیلی زیباست. کمی‌رنگ سرخش با رنگ سرخ روسیه فاصله دارد. شاید کهنگی شوروی را نشان می‌دهد که دیگر تمام شده و حتی رنگ سرخش هم کمتر باقی مانده.» نوروزی از شیفتگی‌اش نسبت به ادبیات روسیه می‌گوید، چخوف را نقطه اوج این ادبیات می‌داند و نامه اول را در جایگاه مقدمه می‎‌داند. به روایت او «نوودوویچی» اسم گورستانی در مسکو است که مشاهیر روسیه در آنجا مدفونند و اتفاقا یک ایرانی هم آنجاست. دلیل این که مجموعه نامه‌ها نوشته و کتاب متولد شد، روایتی است که در این نامه به آن اشاره شده است. محمدرضا نوروزی عکس‌ها و فیلم‌هایی را از این مکان زیبا نشان می‌دهد و روایت اولین ملاقات عجیب و جذابش با نوودوویچی را این گونه بازگو می‌کند: «بعد ازظهری بود که بلیت ۲۰۰ روبلی خریدم و رفتم داخل قبرستان. نقشه‌ای هم خریدم. تا وارد شدم نگهبانی آمد و شروع کرد به صحبت کردن. یاد گرفته بودم که انگلیسی اینجا کاربرد ندارد. شروع کردم به فارسی گفتم نمی‌فهمم که چه می‌گویی!» همین جا اسم «ناظم حکمت» به داد نوروزی می‌رسد و نگهبان که اهل ترکیه بوده با فهمیدن علاقه نوروزی به حکمت و اشتیاقش برای دیدن مزار این شاعر پرآوازه ترک اجازه می‌دهد نویسنده ایرانی چهار ساعت تمام در گورستان روسی در میان تاریکی شب و برف سنگین بماند. او روی سنگ مزار چخوف دو نامه یکی به انگلیسی می‌بیند که دو علاقه‌مند چخوف برایش نوشته بودند و با گل‌هایی بر مزارش گذاشته بودند. نوروزی و صفاریان پور سپس درباره رسم جالب گل طبیعی گذاشتن بر مزارها توسط مردم عادی در منطقه قفقاز و شوروی سابق و روسیه فعلی صحبت می‌کنند. و نویسنده در ادامه توصیفاتش درباره روسیه می‌گوید: «هر چیزی را در زبان فارسی داریم وقتی درباره روسیه می‌خواهید به کار ببرید باید ضربدر پنج کنید! مثلا تصویری که از«خیابان» در ذهن دارید، ضربدر ۵ کنید می‌شود خیابان روسی! یا وقتی به جایی می‌گویند کوچه به اندازه اتوبان همت تهران است! من اولین باری که رفتم حس کردم این‌ها دیوانه اند. هیچ در ورودی را پیدا نمی‌کنید که ارتفاعش کمتر از ۶ متر باشد!» داستان سازه یادبود سفر گاگارین به فضا، عشق چخوف و نامه‌نگاری‌هایش با اولگا، لباس انوشه انصاری در موزه فضانوردی روسیه، نوازنده‌های خیابانی که امتحان نوازندگی می‌دهند تا اجازه نواختن در خیابان بگیرند، نقش روی پوستر تئاتر مرغ دریایی چخوف بر سنگ مزار بازیگران این نمایش و کافه چخوف، دیدن آخرین اثر میکل آنژ در موزه ارمیتاژ، تجربه راهروی رافائل که به خاطر خوش‌ذوقی کاترین از واتیکان در روسیه کپی شد و بعد از آتش گرفتن راهروی اصلی هنرمندان واتیکان از روی این کپی، کپی دیگری ساختند، دیدن بخش مدرن موزه ارمیتاژ با گنجینه کارهای ماتیس و پیکاسو همه از جمله تجربیات جذابی است که به توصیه پژمان نوروزی می‌توان تجربه کرد.

 

راه و رسم رفاقت با شهر

در بخش پرسش و پاسخ مخاطبان از نویسنده «چهل نامه از دلتا-روسیا» درباره این می‌پرسم که آیا موقع نوشتن یا بعدا موقع ویرایش برای انتشار کتاب، به این که کتابش برای گردشگران راهنمایی برای سفر روسیه باشد فکر کرده یا به روایتی نگاه ترغیبی گردشگری در کتاب وجود دارد؟ او پاسخ می‌دهد: « من کلا در سفر رفتن حتی زمانی که لیدر سفر روسیه هستم یا خودم سفر می‌روم، به همه توصیه می‌کنم «گم شوید تا پیدا شوید». شما اگر ساکن اصفهان هستید، هر جایی از اصفهان که شما را رها کنند و بپرسند شمال اصفهان کجاست، نقشه برنمی‌دارید. می‌بینید که جهت تابش خورشید کجاست یا مناره‌ای را می‌بینید و محل را تشخیص می‌دهید. این یعنی شهر در شما وجود دارد و شما با شهرتان رفیق هستید…» رفاقت با شهر چیزی است که نوروزی خودش حسابی به آن عمل کرده تا جایی که به مسکویی‌ها هم می‌تواند راهنمایی گردشگری بدهد. او تاکید می‌کند که کتابش راهنمایی برای سفر روسیه نیست؛ اما سرنخ‌های ارزشمندی به مخاطبان علاقه‌مند به سفر مسکو و سن پیترزبورگ می‌دهد.